دوستی

بهترین راه دوستی صداقت است

دوستی

بهترین راه دوستی صداقت است

بیگانه

(سلام ای آشنای بیگانه)  

درهیاهوی آن احساس مرموزی که به هنگام خلوت وتنها وبه هنگامی که به تو فکر می کنم در من به جوش و خروش در می آید وتمامی ساعتهای خلوتم را اسیر خود می کند و وادارم می سازد به تووبه خودم فکر کنم.وباحسرت اینکه چگونه درهم نشینی مرا نشناختی ومرا دیوانه خطاب کردی !باز هم باتو به گفتگو بنشینم وباز هم به هم صحبتی با رغبت نشان دهم .شاید همانگونه که خانواده ام پنداشته به راستی دیوانه ای هستم که می پندارم تو بهتر از دیگرانی !منبه آن پیوندی که در گذشته به نام دوستی گرفته بود هنوز پایبندم وبرای خود امتیازی میدانم که روبان سفید الفت با قیچی تیز من پاره نگشت .اما ای کاش تو کسی می بودی که به جای آن که زبان تیز را بکار اندازد دمی لب فرو می بست و به انتظار نتیجه کلامش می نشست و سپس داوری می کرد

نوش

(( به  نام امیدنا امیدان  ))

 

دلم می خواست یک بار دیگراورا درکنار خویش ،

 

به یاداولین دیدار درچشمسیاهش خیره می ماندم .

 

دلم یک بار دیگر همچو دیدار نخستین پیشپایش دست وپا میزد. 

 

شراب اولین لبخند درجام وجودم، هایو هویی کرد.

 

غم گرمش نهانگاه دلم راجست وجو میکرد. 

 

دلم می خواستدست عشق چون روز نخستین مستی ام را زیرو رو می کرد.